. واسه اينکه وقتي باهاش بازي مي کنيم زاويه ( به قول يزديا گوشه پوزه) نداشته باشه که دست و پامونو زخم کنه.

2. واسه اينکه خدا هم عاشق توپ بازيه!

3. واسه اينکه زير درخت گلابي نشسته بود!

4. به سوسمارم ميگن سوس+مار هر دوتاشون مار دارن بايد ببينين فرق سوس با مولک چيه

5. بله. آخرين بارشو يادم نيست اما اولين بار وقتي بود که به دنيا اومدم. وسطاشم زياد بوده.

6. بهتون ميگم سيصد ميليون ديگه هم بهم بدين

7. خيلي روش حساب نمي کنم جون ممکنه همشو ازم بگيرين و يه بيست و پنج تومني بهم بدين.

8. با اون بيست و پنج تومنيه شير يا خط بازي مي کنم.

9. به همه مي گم که شما چه آدم بخشنده اي هستين.

10. چشمشو بيشتر از هر چيزيش دوست دارم. سيرابيو بايد خيلي خوب بپزن تا بخورم و صد البته قبلش نبايد فرايند پختشو ببينم. حليم رو با نمک دوست دارم ولي با شکرم ميخورم. بستگي داره کجا بخواين غذا بخورين. تو باغچه سرسبز يه خونه باغ و تو يه هواي خنک صد البته نون تازه با پنير و سبزي بهترين مزه دنيا رو به کامتون مياره. مخصوصاً اگه يه چاي قند پهلوهم کنارش گذاشته باشه.

11. با ثروت ميشه به زيبايي رسيد و با زيبايي هم ميشه به ثروت رسيد. ولي من ثروت رو ترجيح مي دم.

12. طراح اين سوال آدم بخشنده ايه!!!

13. بله. خيلي واسم جالبه.

14. مي خوام بگم دلم واسه يه دقيقه سر کلاس صنعتي 86 نشستن تنگ شده...

1. اووووووووه! به شوخي که تا دلتون بخاد. اما جدي هم نمي تونم بگم نه. البته نه به اون معني که در حقش ظلم کنم. ولي شده. مثلاً تو بازي کردنا تقلب کردم چندين بار.

2. اون مواقعي که شوخي بوده بعد از کلي ذوق کردن بهش گفتم سر کاري!! اما جدياشو يادم نمياد. مطمئنم اونا هم بعداً گفتم. خيلي حساسم به اينکه ديني به گردن کسي نداشته باشم.

3. چند روز پيش آبگرمکن خونمون ايراد پيدا کرده بود. تعميرکار اومده بود نتونست تعميرش کنه. مامانم هم کلي اصرار کرد که يا ببرم تعمير کنم يا عوض کنم. اما من خودم بعد از کلي کلنجار رفتن درستش کردم. فکر کردم کارم خيلي خوب بود.

4. زياد شده از دوستام دلگير بشم اما پشيمون نشدم که باهاشون دوستم.

5. آره. يبار سر کلاس استاد داد اونقد خنديدم بنده خدا بعد از اينکه سه بار بهم اخطار داد از کلاس بيرونم کرد. منم با کلي شرمندگي رفتم بيرون. بعد از کلاس رفتم ازش معذرت خواهي کنم اون زودتر عذر خواهي کرد و من باز شرمنده شدم. اما به اين بهونه يه قضيه جالب تعريف کنم : تهران يه استاد داشتيم بگير نگير داشت. يه روز که خيلي عصباني بود يه اتفاقي سر کلاس افتاد من شديد خندم گرفت. بعد از اينکه کلي خنديدم . نگام کرد و چنان بهم توپيد که من واقعاً ترسيدم گفت تو زندگيت زياد مي خندي؟ گفتم معمولاً گفت از اين به بعد هر موقع خواستي بخندي از کلاس من برو بيرون! چند دقيقه گذشت ازش اجازه گرفتم برم بيرون گفت بيرون چيکار داري؟ گفتم مي خوام برم بخندم!!!خنديد گفت بشين سر جات و بخند!

6. لحظه خوب زياد داشتم اوني که گفتنش اينجا مناسبه لحظه شنيدن خبر قبولي تو آزمون کارشناسي ارشدمه. مواقع دل گرفتگي؟ هر جايي به غير از خونه. بيشتر تو خيابون چرخ ميزنم يا با اينو اون تماس مي گيرم حرف مي زنم. يا ميرم خونه خواهر برادرم...جاي خاصي واسه رفتن ندارم.

7. اين خيلي طولاني ميشه ها...

در مورد اونايي که نظر دادن فقط ميگم. خانم بکا يه دختر آروم و صميمي هستن و البته تفتي هستن که اين ويژگي برجسته ايه. خانم باروتکوب هم آروم هستن و به قدري با تمآنينه صحبت مي کنن که من هنوز دندوناشونو نديدن ولي در عين حال اصلاً دختري نيستن که از اجتماع دور باشن. خانم دهقاني تنها تفاوتشون با زلزله اينه که ويرانگري ندارن! به نظر من بايد خانم دهقاني رو در يک استخر توپ قرار داد و ازشون فيلم گرفت. آقاي خاني يه پسر با جنبه هه که بهتون قول ميدم هر چقدر هم باهاش شوخي کنين از کوره در نميره اگرم عصباني بشه به رو خودش نمياره.