• وبلاگ : پاتوق مديريتي
  • يادداشت : صندلي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 53 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رفيع زاده 

    20. در کل پدر کشتگي داشتن با دوستاي قديمي سخته!!!

    21. شکستن سرويس چيني خواهرم! سرويس چيني خواهرمو تو اسباب کشي زدم زمين و در حالي که فقط يه نمکدون توش سالم مونده بود خواهرم بهم گفت فدا سرت و مدت ها در اين انديشه بودم که چرا نزد تو سرم تا بار اين خجالت از روي دوشم برداشته بشه.

    22. قبولي تو آزمون کارشناسي ارشد شايد. شايدو از اين دجهت گفتم که بزرگترين آرزوها وقتي برآورده ميشن کوچک ميشن واقعا نميدونم بزرگترينش چي بود اما آخرينش اين بود.

    23. بعضياشون نه!! البته خرده شيشه نه بد جنسي!

    24. بله. تو يه مسافرت چند سال پيش يکيو تا مرز خفگي کشوندم!

    25. فکر کنم تا عاشق نشم ازدواج نکنم. مگه اينکه مامانم بگه اگر داماد نشي شيرمو حلالت نمي کنم! بيا برو اين دختر ليلا خانمو بردار. ماشالا نجيبو خوب و درس خونده مثل مادرش!البته بهترين حالتش اينه که مثل مامانش نباشه!!!