• وبلاگ : پاتوق مديريتي
  • يادداشت : از اين درس و كتاب و استاد چه خاطره اي دارين؟؟*2*
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + باروت كوب 
    با عرض سلام. ميخوام براتون خاطره و يا سوتي خودم از كلاس امروز و از ماجراي پريروز خانم بهروزي تو دانشگاه تعريف كنم. امروز بالاخره بعد از يك ماه و نيم ارائه ي درس رفتار رسيد و من تا رفتم ارائه م رو شروع كنم استاد گفتند خانم؟؟ و من هم گفتم: خانم باروت كوب هستم و كلي بحث و موضوع داشتيم از سوتي ما كه همه فك كردن خيلي مغرور هستم كه واژه ي خانم رو به اسمم اضافه كردم و به اسمم وزن دادم!!!!! اين از سوتي خودم....
    پريروز براي توزيع پرسشنامه با خانم بهروزي به ساختمان هرندي رفتيم. مي خواستيم به كارمنديكي از اتاق ها پرسشنامه بديم كه يهو دكتر ميبدي رو اونجاديديم و من كه پشت سر خانم بهروزي بودم به دكتر سلام كردم. اما خ بهروزي دكتر رو تشخيص نداد و وقتي اومد به كارمند پرسشنامه بده دكتر ميبدي گفتند برو به بقيه ي بچه ها بده كه خ بهروزي يهو برگشت به ايشون گفت: شماهم مگه كارمند هستد؟ و دكتر بدون اينكه خودش رو معرفي كنه، يهو پاشد گفت:آره منم كارمندم...( من و اون كارمند هم كه داشتيم مي خنديديم )بعدش به سيما گفتم كه اين رئيس دانشگاهه نه يك كارمند ساده..... و اين كل ماجرا بود شايد جزئياتو خوب تعريف نكرده باشم انشاا... خ بهروزي تكميلش كنند.
    پاسخ

    :))))).........سوتي جالبي بود.....:)))