پاتوق مدیریتی |
||
سه شنبه 90 آذر 29 :: 8:32 عصر :: نویسنده : نویسندگان
سلام به همه اونایی که شاکین چرا وبلاگ سوت و کور شده. یکی یه ایده داد دیدیم بد نیست دلشو نشکونیم.اونم اینکه هر کی بگه علایقش چیه؟
بدم نیست.حداقل خوبی که داره اینه که هر کی میاد تو پاتوق نظر میده.نه اینکه بیاد ببینه هیشکی نیست و بره و باز بیاد و باز بره و بیاد و بره و بیاد و...خلاصه دفه صدم که اومد قبل از رفتن پیام بذاره چرا پاتوق سوت و کوره؟؟؟؟اونم تازه با یه اسم مستعار(البته اگه همت کنه اونم رو بنویسه وگرنه یه علامت میذاره جای اسمش که خودشم بعدا یادش بره این پیغام از خودش بوده).
بهرحال اگه هرکی میاد یه نظری بده و بره پاتوقم سوت و کور نمیشه.حالا ما نمیگیم بیاد تو جمع نویسنده ها...
بگذریم من یه سری گزینه به ذهنم رسیده اگه چیز جالبی دارین میتونین بگین اضافه کنم.پس به ترتیب جواب بدین میتونه پست جالبی بشه:
1. رنگ مورد علاقه 2.غذا 3. میوه 4. شخصیت معروف 5. فصل و ماه 6. روز (توی هفته و توی سال) 7. درس 8. شاعر 9. جمله یا یه بیت شعر 10. شهر 11. حیوان 12. کتاب 13. هنر 14. شغل 15. عدد 16. گل 17. تفریح 18.استاد 19. جایی که ازش خیلی خاطره دارین 20. غیر قابل تحمل ترین چیز واستون 21. پاتوقتون تو یزد 22. کشور 23. چیزی که فکر میکنین خیلی علاقه دارین و اینجا ننوشتم
کافیه فقط عدد رو بنویسین و جوابتونو جلوش.
موضوع مطلب : دوشنبه 90 آبان 9 :: 1:47 عصر :: نویسنده : خانم شیخ علیشاهی
چند جمله زیبا و تامل برانگیز..... موضوع مطلب : جمعه 90 مهر 29 :: 8:41 عصر :: نویسنده : خانم شیخ علیشاهی
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!!
موضوع مطلب : شنبه 90 مهر 16 :: 12:0 صبح :: نویسنده : خانم شیخ علیشاهی
موضوع مطلب : پنج شنبه 90 شهریور 31 :: 4:32 عصر :: نویسنده : آقای محمود رفیع زاده
سلام خانم "شیخ علی شاه ی"!مدتیه به دلیل مشکلات فنی اینترنتشون نتونستن مطلب بذارن تو پاتوق و به همین دلیل پاتوق ما چند روزیه سوت وکوره!ا ضمن اینکه واسه اینترنت خانم"شیخعلیشاهی" آرزوی بهبودی و سلامتی هرچه زودتر داریم ولی نباید از این نکته غافل بشیم که علت اصلی کم رونق بودن پاتوق نبود ایشون نیست.بلکه کم بودن نویسنده هاست.خواهشا بیاین جزء نویسنده ها. لازم نیست هر روز مطلب بذارین اگه هر کسی هم هفته ای یه مطلب بذاره خیلی به پاتوق و جمعمون کمک کرده. یادتون نره که پاتوق هم اکنون نیازمند یاری سبزمان است!!! خواهشا هر کی میاد یه نظر بذاره.واقعا الان نظرات بچه ها با اسم خودشون باعث دلگرمی هممونه. پس اگر نظری هم ندارین فقط اسمتونو بنویسین تا بدونیم که هستین. دنیا دنیا ممنون. دلتنگ همتونم موضوع مطلب : دوشنبه 90 مرداد 24 :: 12:29 عصر :: نویسنده : نویسندگان
سلام مثل اینکه تو پاتوق همه روزه هستن و حال نظر دادن ندارن...طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق تعالی موضوع مطلب : پنج شنبه 90 مرداد 20 :: 7:44 عصر :: نویسنده : نویسندگان
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... جمعه 90 مرداد 14 :: 4:59 عصر :: نویسنده : خانم شیخ علیشاهی
دوستان یه فکر تازه ای به ذهنم رسید امیدوارم خوشتون بیاد.بیاین تو این پست در مورد هم نظر بدیم به این صورت که میگم:هرکی درباره نفر قبلیش که نظر داده نظر بده خواهشا هرکی شناخت بیشتری از نفر قبلیش داره بیاد نظر بده و یه چیز کلی نگین مثلا در کل پسر یا دختر خوبیه.یه خصوصیت بارزی از نفر قبلیتون را متذکر بشین یا اگه خاطره ای ازش دارین را بگین حتی میتونین به جای یه نفر درباره نفرات قبلیتونم نظر بدین.مثلا اولین نظرو من میدم و نفر بعدی که میاد نظر بده باید یه ویژگی بارز یا خاطره ای که از من داشته را بگه بعد نفر بعدی میاد درباره اون نظر میده و همچنان ادامه پیدا میکنه...امیدوارم با نظرات خوب شماها این پست ،پست جالبی بشه موضوع مطلب : پنج شنبه 90 مرداد 13 :: 6:35 عصر :: نویسنده : خانم شیخ علیشاهی
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:(نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند). تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببینند چطور می شود پادشاه رامعالجه کرد.اما هیچ یک ندانستند. تنها یکی از مردان گفت که فکر می کند می تواند پادشاه را معا لجه کند.اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید و پیراهنش رابردارید و تن شاه کنید شاه معالجه می شود.شاه پیک هایش رابرای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.آنهادر سرتاسرمملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی راپیدا کنند.حتی یک نفرپیدا نشد که کاملا راضی باشد.آن که ثروت داشت بیمار بود.آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد و اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.یا اگرفرزندی داشت فرزندش بد بود.خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.آخرهای یک شب پسر شاه از کنارکلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفردارد چیزها یی می گوید:(شکر خدا که کارم را تمام کردم سیر و پر غذا خورده ام و می توانم بخوابم و دراز بکشم! چه چیزدیگری میتوانم بخواهم؟) پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرندو پیش شاه بیاورند و مرد هرچقدر هم بخواهد به او بدهند.پیک ها برای گرفتن پیراهن او به کلبه رفتند اما مرد خوشبخت آنقدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!!
موضوع مطلب : یکشنبه 90 مرداد 9 :: 7:30 عصر :: نویسنده : خانم شیخ علیشاهی
**از آنجایی که مطلب کم آوردم مجبور به کپی برداری از مطالب سایر سایت ها شدم**
درباره وبلاگ سلام به دوستان مدیریتی .امیدوارم از مطالب وبلاگ خوشتون بیاد. همکاری شما دوستان عزیز به جذاب تر شدن این وبلاگ کمک می کند.مطالب خود را به آدرس ایمیلم بفرستید تا در وبلاگ قرار داده و دیگران هم از خواندن آن لذت ببرند. اخبار بچه های مدیریتی(اعم از ازدواج، طلاق، تولد و دور از جون مرگ و میرو ...) را از این به بعد از این وبلاگ جویا شوید. منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان
خانم کاشفی نیا (1)
خانم شیخ علیشاهی (42)
آقای محمود رفیع زاده (21)
آقای مرتضی خانی (0)
خانم بکا (44)
آمار وبلاگ بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 146589
آمار وبلاگ آهنگ وبلاگ
|
||