سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مطالب جالب - پاتوق مدیریتی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پاتوق مدیریتی
 
 
شنبه 91 اردیبهشت 9 :: 11:56 عصر ::  نویسنده : خانم بکا

دوستان سلام، امیدوارم خوب و خوش باشین......

پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب
...
یک ماشین حساب آماده کنید تا با هم پیش رویم. (ماشین حساب موبایل هم می شود.)
1.هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.
2.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب کنید. یعنی اگر تلفن شما 1234567 باشد ، 123 را در ماشین حساب وارد کنید.
... 3.حالا این سه رقم را در 80 ضرب کنید و حاصل را با 1 جمع کنید.
4.عدد به دست آمده را در 250 ضرب کنید.
5.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع کنید.
6.عدد 250 را از حاصل به دست آمده کم کنید.
7.حالا حاصل را تقسیم بر 2 کنید.
حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟؟؟



موضوع مطلب :


جمعه 91 اردیبهشت 8 :: 9:51 عصر ::  نویسنده : خانم بکا

 

دوستان سلام، ایام به کام....

 

شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما
شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما
شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما
شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما
شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما
... ...
شما خیلی تنبل هستین چون همه ی "شما"های بالا رو نخوندین و
حتماً متوجه نشدین که یکی از اونا"سما" هست !...
.
.
الان دارین سعی می کنین که"سما" رو پیدا کنین ...!!
و از اینکه اونو پیدا نکردین نا امید شدین!!!!....




موضوع مطلب :


شنبه 91 اردیبهشت 2 :: 7:0 صبح ::  نویسنده : خانم بکا

دوستان گل پاتوق سلام.......چشمک

پیرو نظر مهشاد جون، این پست مخصوص و گذاشتم برای بیان لطیفه. هر که میتونه بسم ا...

در ضمن مهشاد جونم از نظرت ممنون. منتظر نظر بعدیت هستما ......البته روی صحبتم با همه دوستان پاتوقیه!!!!

 

 

 




موضوع مطلب :


شنبه 91 اردیبهشت 2 :: 7:0 صبح ::  نویسنده : خانم بکا

دوستان گلم سلام،امیدوارم خوب و خوش باشین.....

این عبارات بیشتر به کی می خوره؟؟؟؟!!!!!!!

 

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : با ادب شدن 

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : متواضع شدن 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

قبل از ازدواج : رفتن به اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : آموزش های کاربردی و مفید

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از بابا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : با سخاوت شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و نان
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل

 

تا هنگامی که مجردی هرکی بهت میرسه میگه:
               
تو که همه چی داری چرا ازدواج نمیکنی؟


وقتی ازدواج کردی هرکی بهت میرسه میپرسه:
           
تو که همه چی داشتی واسه چی ازدواج کردی؟!




موضوع مطلب :


پنج شنبه 91 فروردین 31 :: 7:0 صبح ::  نویسنده : خانم بکا

نامه پیرزن به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.

این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند

همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامه‌ای به خدا !

همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :

خدای عزیزم، چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی ‌عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی … البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته‌اند!!…

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 91 فروردین 29 :: 8:0 صبح ::  نویسنده : خانم بکا

داستان عشق و دیوانگی

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند

 




موضوع مطلب :


یکشنبه 91 فروردین 27 :: 11:34 عصر ::  نویسنده : خانم بکا

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!




موضوع مطلب :


سه شنبه 91 فروردین 15 :: 9:15 عصر ::  نویسنده : خانم بکا

امام حسن (ع): فرصت به شتاب از دست می رود و به کندی باز می گردد .

 

دوستان گل پاتوق سلام، امیدوارم هر جا هستین خوب و خوش باشین.....

 

مراحل از خواب بیدار شدن یک دانشجو!!!

1.خواب شیرین

2.گذاشتن دست ها روی چشم

3.گذاشتن بالش روی سر

4.شوک

5.نشستن از روی غریزه

6.چرت بعد از خواب

7.بازیابی خود و مالاندن چشمها

8.ایستادن و خیره شدن به زمین

9.فکر کردن به مسیر دانشگاه و اهمیت کلاس ها

10.خمیازه

11.بیهوش شدن

12.بازگشت به نقطه اول( کی به کیه بابا)..........خواب شیرین........................

مواظب باشین فرصتاتون وبیهوده هدر ندید.......

به امید دیدار....

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 91 فروردین 14 :: 3:36 عصر ::  نویسنده : خانم بکا

دوستان گل پاتوق سلام. امیدوارم سالی سرشار از شادی، موفقیت، نیکبختی و خوشی رو آغاز کرده ودر پیش رو هم داشته باشین.

این پست مخصوص اونایی که باید صبح پاشن و .......

مراحل از خواب بیدار شدن یک...

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 1 :: 1:19 صبح ::  نویسنده : آقای محمود رفیع زاده

 

سلام

عذر خواهی میکنم بابت تاخیری که تو بروز رسانی وبلاگ رخ داد.

دیگه فصل امتحاناته و سر همه شلوغه.مدیر وبلاگم که سخت مشغول کنکور هستن و نیستن!

منم فعلا ایده ای نداشتم.اما چند وقت پیش یه ایمیل خیلی جالب به دستم رسید که حیفم اومد به کسی نشونش ندم.واسه همین با یه تیر چندتا نشون زدم و گفتم بد نیست بذارمش تو وبلاگ تا ببینین.امیدوارم خوشتون بیاد.

واسه اینکه یه خورده اذیت بشین گذاشتمش تو ادامه مطلب!!!



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   >   
درباره وبلاگ


سلام به دوستان مدیریتی .امیدوارم از مطالب وبلاگ خوشتون بیاد. همکاری شما دوستان عزیز به جذاب تر شدن این وبلاگ کمک می کند.مطالب خود را به آدرس ایمیلم بفرستید تا در وبلاگ قرار داده و دیگران هم از خواندن آن لذت ببرند. اخبار بچه های مدیریتی(اعم از ازدواج، طلاق، تولد و دور از جون مرگ و میرو ...) را از این به بعد از این وبلاگ جویا شوید.
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 145113
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
آهنگ وبلاگ