من كه از گفتن اسمم معذورم!!!!!!
يه بار با بچه ها نشسته بوديم بحث در مورد استادي بود كه باهاش پژوهش داشتيم يكي از بچه ها گفت من يه بار تهران مسافرت بودم فرداش با اين استاد محترم كلاس حل تمرين داشتم از تهران سريع بليط قطار گرفتم برگشتم كه به كلاس حل تمرينش برسم. منم گفتم چقده.... من كه يزد هم هستم نميام سر كلاس حل تمرينش.
در همون لحظه سرم كه به عقب برگردوندم همسر محترمشون نشسته بودن و با عصبانيت به حرفاي من گوش ميكردن
با سلام
من چندتا سوتي دادم که مردونه است و به دلايلي از گفتن اونا معذورم
من يه روز با دوستم سرشب ،شام رفته بوديم بيرون، و رفته بوديم يه جاي دنج و خلوت!
موقع شام يکي از اساتيد با من تماس گرفت و واسه اينکه جلوي دوستم کلاس بزارم ،گفتم آقاي دکتر الان تو يه جلسه خيلي مهمم و نميتونم صحبت کنم و بعدا باهاتون تماس ميگيرم!
بعد چند دقيقه يهو ديدم چندتا از بچه هاي اون رستوران خيلي برام آشنا هستند،تا اومدم به خودم ديدم همه صنعتياي 87 با اون استادي که تماس گرفتن همه اونجا هستن!
ادامه داستان و حال و روز من هم که ديگه معلومه!!!!!
خانم محبوبه جسارت نشه اما
خداييش بعد يه مدت امشب از ته دل خنديدم سوتي اولتون آخر سوتياست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!